معضلات اجتماعی

این وبلاگ توسط فاطمه بشکوفه ساخته شده است

معضلات اجتماعی

این وبلاگ توسط فاطمه بشکوفه ساخته شده است

تحولات ‌ازدواج ‌و ‌طلاق ‌در ‌ایران

تحولات ‌ازدواج ‌و ‌طلاق ‌در ‌ایران

محاسبه تعداد مردان و زنان ازدواج نکرده کشور ما مشخص می‌کند که تعداد زنان مجرد 3415 ساله، 4 میلیون و 348 هزار و تعداد مردان مجرد 3920 ساله 2 میلیون و 361 هزار نفر است که این مساله نشان می‌دهد در حال حاضر ما با فزونی یک میلیون و 900 هزار دختر در معرض ازدواج در مقایسه با پسران روبه‌رو هستیم.

مطالعات نشان می‌دهد مقایسه دختران و پسران به تفکیک تحصیلات بیانگر آن است که زنان مجرد ما در همه سطوح تحصیلی از مردان مجرد در همان سطوح بیشترند.

در جامعه‌ای که میان تعداد مجردان مرد و زن تساوی برقرار نباشد یا نزدیک به هم نباشند، فزونی یکی بر دیگری مضیقه ازدواج نام دارد. اگر این فزونی برای مردان بیشتر باشد، مضیقه ازدواج برای مردان و اگر برای زنان باشد، مضیقه ازدواج برای زنان است.

سن ازدواج زنان، در سال 1345 که 18 سال بوده هم‌اکنون به 23.4 رسیده است به طوری که سال 1345 سن ازدواج برای زنان شهری 19 و برای زنان روستایی تقریبا 17 سال بوده است.

پس از آن با مقداری افزایش روبه‌رو شد و سپس با یک توقف بعد از انقلاب اسلامی کاهش یافت، ولی باید دانست متغیرهای جمعیتی در جایی توقف می‌کند و از حدی بالاتر نمی‌رود. بنابراین سن ازدواج زنان در حدی متوقف می‌شود.

در این میان بر اساس آمارها، اختلاف سنی زوجین در گذشته بیشتر بوده و هر چه به زمان حال نزدیک می‌شویم این اختلاف کمتر می‌شود. چنانچه اختلاف سن ابتدا حدود 5 سال برای نقاط شهری و حدود 5.3 سال برای نقاط روستایی بوده است.

بر اساس آمارها میانگین اختلاف سن زوجین در سال 1345 از 4.4 به 2.7 در سال 1381 رسیده است و دلیل کاهش این است که سن ازدواج مردان در ایران تغییری نکرده است، ولی سن ازدواج زنان رو به افزایش است. در نتیجه اختلاف سن زوجین کاهش یافته است.

مقایسه اختلاف سن زوجین و سن زن نشان می‌دهد هر چه سن زن افزایش یابد، اختلاف سن او با شوهرش کمتر می‌شود. چنانچه اگر یک دختر 14 ساله ازدواج کند، به طور متوسط 9 سال از شوهر خود کوچک‌تر است و میزان اختلاف سن با همسر برای دختران 20 و 25 ساله به ترتیب 5 و 5/2 سال است.

آمارها نشان می‌دهد در سال 1345، 61 درصد از زنان ما همسردار بودند، در حالی که 30 سال بعد یعنی سال 1375 این میزان به 53 درصد رسید. این میزان در مورد مردان از 56 درصد در سال 1345 به 51 درصد در سال 1375 رسیده است که نشان‌دهنده تاثیر افزایش سن ازدواج بر کاهش میزان همسرداری است.

در میان اقوام، لر و بلوچ برای زنان کمترین سن ازدواج را دارد، ولی در عوض گیلک‌ها دارای بالاترین سن ازدواج برای مردان و زنان هستند و از آنجا که میان سن ازدواج زنان و توسعه‌یافتگی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد استان گیلان جزو استان‌های توسعه‌یافته دسته‌بندی می‌شود.

این در شرایطی است که وقتی از جمعیت 10 سال به بالا از نظر وضعیت زناشویی سوال می‌شود، آنان به 4 گروه هرگز ازدواج نکرده، دارای همسر، بدون همسر بر اثر فوت یا طلاق تقسیم می‌شوند.

در ایران درصد زنان مجرد در گذار تاریخ با افزایش همراه است. درصد مجردان زن در سال 1355، 33 درصد بوده و الان به 40 درصد رسیده است. درصد همسردارها کمتر شده، بدون همسر بر اثر فوت تقلیل یافته و بدون همسر بر اثر طلاق با افزایش روبه‌رو شده است.

از سوی دیگر، افزایش سن ازدواج به خاطر ادامه تحصیلات سبب افزایش تعداد مجردان و کاهش تعداد همسرداران شده است. همچنین هرچه اختلاف سن زوجین به هم نزدیک شود، زنان دیرتر بیوه می‌شوند، زیرا با افزایش اختلاف سن، مردان زودتر فوت می‌کنند و زنان بیوه می‌شوند.

در این حین، تعداد مردان بدون همسر بر اثر فوت با زنان بدون همسر بر اثر فوت کمتر است که دلیل آن شانس و امکان ازدواج بیشتر برای مردان است.

این در حالی است که 39-35 سالگی برای زنان سن تجرد قطعی است که در این سن شانس ازدواج برای زنان به حداقل و درصد مجردان به تکرار می‌رسد.

درصد مجردان در گروه 19-15 ساله شاخصی است که محققان آن را به منظور پی بردن به پیش‌رسی ازدواج در یک جامعه محاسبه می‌کنند، به طوری که هرچه درصد مجردان در گروه سنی 19-15 ساله بیشتر باشد، پیش‌رسی ازدواج در آن جامعه کمتر است.

در سال 1381 کمتر از 3 درصد از مردان 19-15 ساله ازدواج کرده بودند، در حالی که این رقم برای زنان 20 درصد است و این مساله نشان می‌دهد در 19-15 سالگی تقاضای ازدواج برای مردان ناچیز است.

وکالت در طلاق و مهریه نافی یکدیگر نیست

داشتن وکالت در طلاق و مهریه هیچگاه نافی یکدیگر نیستند و نباید اینطور تصور شود که زنان با داشتن یکی از این دو باید از دیگری صرفنظر کنند.

اعمال مهریه و داشتن وکالت در طلاق دو مسئله جداگانه هستند و ارتباطی با هم ندارند هر چند در سالهای اخیر گرایش به داشتن وکالت در طلاق در میان دختران جوان افزایش زیادی پیدا کرده و باعث شده است آنها در ازای صرف نظر از مهریه به این وکالت را دریافت کنند.
دختران جوان با این استدلال که مهریه تنها یک پشتوانه اقتصادی است و فقط زمان طلاق به صحنه می آید نسبت به اهمیت آن غافل شده اند.
در سالهای اخیر تعداد زنانی که برای داشتن وکالت در طلاق یا حق طلاق در ازای گذشتن از مهریه برای مشاوره حقوقی مراجعه می کنند. روز به روز در حال افزایش است که این مسئله حکایت از رویکردی جدید در زندگی زناشویی زنان و مردان ایرانی دارد.
فلسفه مهریه در حقیقت قرار بود راهی باشد برای سپاسگذاری و قدردانی از زن اما به دلیل ضعف قانونی به حربه ای برای مقابله با طلاق تبدیل شده است، گفت : زنان در زندگی زناشویی حق و حقوق چندانی ندارند و در صورت اراده مرد به طلاق، بی پناه خواهند ماند و به همین دلیل مجبور هستند از تنها حقی که برایشان در نظر گرفته شده استفاده کنند.
من تنها نه به عنوان یک کارشناس مسائل زنان بلکه به عنوان یک مادر به دختران جوان توصیه می کنم با وجود ارزش و اهمیت بالای داشتن وکالت در طلاق نه تنها در ازای آن بلکه به هیچ دلیل دیگری نیز از لحاظ کردن مهریه هنگام عقد صرف نظر نکنند.
حضرت امام خمینی برای همه دختران خود به عنوان مهریه " ملک " در نظر می گرفت و هنگامی که به عنوان عاقد می خواستند من را به عقد شوهرم در بیاورد وقتی از مهریه ام که سری کامل تفسیر المیزان بود آگاه شدند فرمودند:« تنها به همین اکتفا نکن و مبلغی هم روی آن بگذار» که این مسئله نشان از اهمیت بالای مهریه نزد ایشان داشت.

اهمیت داشتن " وکالت در طلاق " :
مرد می تواند هر زمان که اراده کند زن خود را طلاق دهد با وجود چنین شرایطی من معتقد هستم مسئله داشتن وکالت در طلاق برای زنان، لازم و ضروری است و اگر مردی این حق را برای زن خود قائل نشود، هیچ حق و حقوق دیگری هم برای او قائل نیست.
این برداشت اشتباه در جامعه وجود دارد که وقتی زنی درخواست وکالت در طلاق دارد الزاماً قصد طلاق گرفتن دارد، اما چرا وقتی مرد این حق را تنها در اختیار خود دارد این تصور به وجود نمی آید؟ مطمئنا هیچ زنی مایل نیست به خاطر مسائل مالی بنیان زندگی زناشویی خود را از هم بگسلاند و در صورت داشتن وکالت در طلاق در برابر ناملایمات زندگی احساس برابری خواهد کرد.
امیدوار هستم هیچ زوجی به سمت طلاق کشیده نشوند و حتی الامکان از بروز پدیده خانمانسوز طلاق جلوگیری کنند، گفت : باید برای حل کردن این مسئله باید بیش از همه ضعفهای قانونی موجود بنا بر واقعیتهای زندگی امروز مرتفع شود.


با نگاهی به جامعه متوجه می شویم که نقش آفرینی زنان در اجتماع تغییر زیادی با گذشته کرده است و قانونگذاران هم باید با در نظر گرفتن این مسائل تلاش کنند موانع موجود در سر راه احقاق حق زنان را بردارند.

زندگی بعد از طلاق

زندگی بعد از طلاق

آخرین آمار طلاقدر گوشه و کنار ایران طبق آمار رسمی سازمان ثبت احوال ایران، فقط در دی ماه امسال، 2 هزار و 134 زوج تهرانی طلاق گرفته‌اند که نسبت به ماه قبل، 7 درصد بیشتر شده است. آمار دیگری نشان می‌دهد که فقط در 2 ماه اول سال، 4 هزار طلاق در استان تهران ثبت شده است. این آمار به اضافه‌ی این واقعیت که در مقابل هر 4 ازدواج، یک طلاق در تهران اتفاق می‌افتد، باعث شده است که شورای رسیدگی به بحران طلاق در استان تهران تشکیل‌شود.

آخرین آمار و ارقام نشان می‌دهد که تهران، کردستان، کرمانشاه، استان مرکزی و بوشهر پرطلاق‌ترین استان‌های کشور هستند و کمترین میزان طلاق در استان‌های ایلام، یزد، چهارمحال و بختیاری، سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی ثبت شده است. اگر چه در نقاط روستایی یزد و قم میزان طلاق به صفر می‌رسد اما در 5 سال اخیر، آمار طلاق روستایی هم بسیار بیشتر از گذشته شده است.
از طرف دیگر، در فاصله‌ی سال‌های 1370 تا 1380، میزان طلاق در کل کشور 39 درصد بیشتر شده و استان‌های تهران با 12/98 درصد و همدان با 28/95 درصد، بیشترین افزایش، و استان‌های کردستان و سمنان کمترین افزایش طلاق در طول این سال‌ها را داشته‌اند. در 5 سال اخیر، 52 درصد طلاق‌ها در 5 سال اول ازدواج اتفاق افتاده و 6/14 درصد طلاق‌ها هم در دوران عقد بوده. آمار جالب دیگری نشان می‌دهد که برخلاف سال‌های گذشته، در سال‌های اخیر 48 درصد متقاضیان طلاق، خانم‌ها بوده‌اند و 23 درصد آقایان. در 29 درصد هم هر دو طرف متقاضی طلاق بوده‌اند. این جور طلاق یعنی طلاق توافقی هم نسبت به قبل، افزایش چشمگیری داشته و در مهر ماه امسال 750 فقره از آن فقط در شهر تهران صورت گرفته است.
بیشترین گروه سنی که در 5 سال اخیر طلاق گرفته‌اند، برای خانم‌ها 24-20 سال و برای آقایان 29-25 سال بوده است. همه‌ی این آمار و ارقام نشان می‌دهند که طلاق در کشور ما هم مثل همه دنیا رو به افزایش است. ناگوار است؛ اما انگار ما هم ناچاریم به کسانی که طلاق می‌گیرند کمک کنیم تا زندگی‌شان را با کمترین آسیب ممکن ادامه بدهند.
ژاپن، وام طلاق می‌دهد!
چند ماه پیش، خبرگزاری رویترز خبر عجیبی را منتشر کرد: پرداخت وام طلاق در ژاپن! اسم این  وام «دوباره» است؛ چون قرار است در شروع زندگی مجدد، به آدم‌هایی که تازه از همسرشان جدا شده‌اند، کمک کند. علتش هم این است که طلاق‌گرفتن در ژاپن هزینه‌های کمرشکنی دارد؛ مثلا زن یا شوهری که عامل اصلی طلاق شناخته می‌شود، باید به شریک زندگی‌اش غرامت بدهد. اگر طلاق به دلیل خیانت یکی از طرفین باشد، طرف خیانتکار باید برای جبران خسارت، 4 میلیون ین به همسر سابق‌اش بپردازد. تازگی‌ها هم قانون جدیدی تصویب شده که به همسران سابق حق می‌دهد نیمی از حقوق و درآمد طرف مقابل را تصاحب‌کنند.
این مشکلات اقتصادی باعث شده است بانک‌های ژاپن تصمیم بگیرند وام جداگانه‌ای برای هزینه‌های طلاق در اختیار مشتریان خود قرار بدهند تا آنها بتوانند مخارج دادگاه، وکیل و غرامت‌ها را بپردازند. البته مقامات بانک‌های ژاپنی می‌گویند این کارشان به معنی تشویق طلاق نیست. آنها می‌گویند نمی‌خواهند موافقت خودشان را با طلاق نشان بدهند، بلکه می‌خواهند راهی جلوی پای کسانی بگذارند که چاره‌ای جز طلاق ندارند و مشکلات اقتصادی، علاوه بر مشکلات عاطفی و روانی، فشار مضاعفی را به آنها تحمیل می‌کند.
متقاضیان طلاق در ژاپن، تا قبل از راه‌اندازی این مرکز، مجبور بودند وام‌های پرسودی بگیرند و سال‌ها زیر بار قرض و بدهی باشند؛ ولی وام طلاق ِ «دوباره» که به طور متوسط 5 میلیون ین است، سود کم‌تری، در حدود 8/5 درصد، دارد و بازگرداندنش آسا‌ن‌تر است. در ژاپن، طی یکی دو سال اخیر، از هر 100 نفر 2 نفر طلاق گرفته‌اند.
مایشگاه طلاق در اتریش
آمار طلاق در کل دنیا روز به روز بیشتر می‌شود؛ آن‌قدر که اتریشی‌ها در روزهای 27 و 28 اکتبر 2007 اولین نمایشگاه طلاق را برگزار کردند. در این نمایشگاه بین‌المللی که اسمش «آغاز زندگی تازه» بود، کانون‌های متعدد وکلا، مشاوران، آژانس‌های املاک، کارشناسان اختلافات خانوادگی، شرکت‌های کارآگاهان خصوصی و آزمایشگاه‌های
DNA شرکت کردند و مقاله‌ها و سخنرانی‌های مختلفی درباره‌ی جوانب متعدد طلاق ارایه دادند.
هدف برگزاری نمایشگاه طلاق وین، کمک به زوج‌هایی بود که رویاهای زندگی مشترک‌شان نقش بر آب شده و با ناامیدی و اضطراب دست‌‌وپنجه نرم می‌کنند. این افراد می‌توانستند با شرکت در نمایشگاه، درباره چگونگی اداره زندگی‌شان بعد از طلاق، از مشاوران و روان‌شناسان و حقوق‌دانان مشاوره‌ی رایگان دریافت کنند. شاید علت برگزاری اولین نمایشگاه طلاق دنیا در وین این باشد که اتریش یکی از پرطلاق‌ترین کشورهای اروپا است. 50‌درصد همه‌ی ازدواج‌ها در این کشور به طلاق ختم می‌شود؛ این آمار در وین، پایتخت اتریش، به 66 درصد می‌رسد.
زنانی که پس از طلاق دست به جیب شدند!
در هالیوود و موسیقی غرب، رسم است که بیشتر قراردادهای کلان را با هنرمندان مرد می‌بندند. ولی گاهی اوقات هم اتفاق می‌افتد که زن خانواده، یک ستاره پردرآمد است و شوهرش آسمان‌جل یا یک فرد عادی است و بعد از مدتی کارشان به طلاق می‌کشد! بهترین نمونه‌اش، بریتنی اسپیرز است و همسر سابقش: کوین فورلین. کوین فورلین موقع ازدواج با بریتنی، حکم تخلیه منزل را از صاحبخانه‌اش گرفته بود و روز و روزگار بدی داشت و شاید اگر با بریتنی ازدواج نمی‌کرد، کارتن‌خواب می‌شد! اگرچه جزییات طلاق آنها مسکوت مانده، ولی ظاهرا  قرار است فورلین، یک میلیون دلار بابت دو سال زندگی با اسپیرز دریافت کند.
البته گاهی اوقات، طرف دندان‌گردتر از این حرف‌ها است. ویکتوریا پرینسیپال، هنرپیشه، زمانی که قصد داشت از همسرش هررگلس‌من، جراح مشهور پلاستیک در بورلی‌هیلز، جدا شود؛ شرایط سختی را پذیرفت و گرچه گلس‌من به دلیل حرفه و تخصصش درآمدی نجومی داشت، اما با در اختیار گرفتن چند وکیل مجرب توانست در نهایت 50 میلیون دلار - که معادل نیمی از دارایی‌های پرینسیپال بود- را از او بگیرد.
محل طلاق نیز می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای برای هر دو نفر ایفا کند؛ برای مثال، در جریان جدایی پرسر و صدای کریستی آلی، هنرپیشه سریال «چیزر» از همسرش، پارکر استیونسون، وی تلاش ناموفقی داشت که پرونده طلاق آنها در شهر مین بررسی شود؛ چرا که آنها در این شهر دو کودک را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند.  اما در نهایت، پرونده به محل زندگی آنها یعنی کالیفرنیا منتقل شد و آلی ناچار شد طبق قوانین کالیفرنیا، بیش از نیمی از دارایی‌اش را به همسرش منتقل کند.

پیامدهای طلاق در کودکان

پیامدهای طلاق در کودکان

پیامدهای طلاق در کودکانطلاق فرایندی است که به زندگی زناشویی رسمی یک زن و مرد یا به عبارتی پدر و مادر  خاتمه می دهد. طلاق شعله محبت ها را خاموش می کند، عشقها را به کینه و نفرت تبدیل می کند. خطر بزرگ طلاق متوجه کودکان خانواده است که دل به عنایت و مهر والدین داشته و خانه را مرکز امید و پناهگاه خویش می شناختند. آثار روانی طلاق بر روی کودکان به قدری گسترده و جدی است که نمی توان از تاثیرات آن به سادگی گذشت.

 اولین و مهمترین مشکلی که کودکان طلاق با آن روبرو می شوند تصمیم گیری در مورد حضانت آنها است و اینکه کودک تحت سرپرستی چه کسی خواهد بود؟ این مشکل زمانی حادتر می شود که والدین نتوانند به توافق برسند، تصمیم گیری در این مورد بیشترین فشار را روی کودک وارد خواهد کرد.

 تصمیم گیری نهایی در باره کسی که قرار است سرپرستی او را بعهده بگیرد خود موجب برانگیختن احساس شرم و گناه در کودک می گردد. شرم از اینکه چرا دیگری را رها کرده است و فکر می کند اگر کودک خوبی بود، پدر و مادرش هر دو با او زندگی می کردند. این احساس واکنشهای عصبانیت، غمگینی و افسردگی را بدنبال خواهد داشت.

 احساس کودک از طلاق

 طلاق وحشتناکترین حادثه زندگی یک کودک است. از بین آسیبهای چون مرگ یکی از والدین، سوء استفاده جنسی کودکان، معلولیت جسمانی، طلاق را بدترین حادثه زندگی او رتبه بندی کردند. کودکان طلاق خود را محکوم و گناهکار می دانند و مدام خود را مقصر و عامل جدائی پدر و مادر می دانند و حتی اگر یقین حاصل کنند که در جدایی والدینشان مقصر نیستند باز این فکر آنها را رنج می دهد که شاید می توانستند اقدامی به عمل آورند تا از این جدایی جلوگیری کنند.

 حتی برخی از کودکان می گویند حاضر بودند بمیرند ولی شاهد طلاق والدین از هم نباشند.

 تاثیر عاطفی طلاق بر کودک

 طلاق از عمده ترین علل بیماری روانی کودکان است وقتی که زوجین از هم جدا شدند، ترس ناشی از احساس بی سرپرستی و ترس ناشی از آینده مبهم برای او پدید می آید که روان او را آزرده می سازد. طلاق کودک را دچار اختلال عاطفی می سازد، حالت افسردگی، گوشه گیری و تخیل را در او بوجود می آورد. و در مواردی قدرت اراده و اندیشه را از او می گیرد. کودکانی که در اثر طلاق دچار اختلالاتی شده اند بعضی غمگین و خشمگین هستند بعضی گیج و بی تفاوت هستند و عده ای از پسران از لحاظ همانند سازی مردانه دچار آشفتگی هستند. کوکان طلاق نسبت به دوستانی که با پدر و مادر خود زندگی می کنند احساس حسادت می نمایند.

 تاثیر طلاق بر روی تحصیل

 انزوا طلبی و شرکت نکردند در امور اجتماعی مدرسه و فعالیتهای فوق برنامه از جمله آثار طلاق بر کودک در مدرسه است. بیش از نیمی از کودکان طلاق در انجام تکالیف مدرسه ضعیف هستند، در سازگاری با دوستان خود مشکل دارند و همچنین از ناراحتیهای جسمانی مانند سردرد و دل درد شکایت می کنند.

 نگاه کودک بر زندگی

 کودکان با طلاق والدین این احساس را دارند که امید و دنیایشان از هم پاشیده شده است زیرا خانه و خانواده تنها امید و پناهگاه آنها است و والدین دنیا او و آرزو او هستند. در کل طلاق برای کودک بسیار گران تمام می شود، تاثیرش در ویرانی دل کودک عظیم است او احساس می کند بدبخت است، بیچاره و بی پناه است، پدر و مادر او را دوست ندارند. برخی از آنان به زبان می آورند که حاضر بودند بمیرند و شاهد این وضع نبودند.

 در پایان می توان نتیجه گرفت که طلاق یکی از مهمترین عوامل آسیب زا روانی و اجتماعی کودکان می باشد. بنابر این برای کم کردن تاثیر سوء طلاق از موارد ذکر شده زیر استفاده می کنیم:

1-  والدین پیش از طلاق بچه ها را آگاه سازند و با یک روانشناس مشورت کنند تا آگاهی های لازم به آنها داده شود.

2-     سرپرستی و حضانت کودکان با مشورت کودکان صورت گیرد.

3-     در زندگی فعلی کودک تغییرات چندانی با زندگی قبلی او ایجاد نشود.

4-     قرار ملاقاتها پیش از طلاق با توافق کودک مشخص شود و والدین به وعدهای ملاقات اهمیت بدهند.

5-     هر یک از والدین از بدگویی کردن طرف مقابل نزد کودک بپرهیزد.

6-     آموزشهای لازم به مربیان و دبیران در مورد کودکان طلاق داده شود.

در نهایت فرزندان طلاق زندگی بهتری خواهند داشت اگر رابطه خود را با هر دو والد حفظ کنند و جامعه نیز حمایت اجتماعی و عاطفی خود را از آنها دریغ نکند. 

پیامدهای طلاق

گسستن رابطه زناشویی و رها ساختن زندگی مشترک، زن و مردی را که با هم پیوسته بوده اند، به راه های گوناگون می کشاند ، هر چند امکان دارد، چنین زن و مردی، هریک خوشبختی خاصی یافته یا سعادت از دست رفته را در کنار همسری دیگر بیابند اما متأسفانه چنین امکانی اندک و تنها برای حدود ۱۰ درصد اتفاق می افتد.
طلاق و از هم پاشیدگی کانون خانواده معضل اجتماعی است که پیامدهای آن از مشکلات بزرگ جوامع کنونی به شمار می رود ولی در شرایط حاضر به صورت متداول ترین راه حل یک ازدواج ناموفق درآمده است.
گسستن رابطه زناشویی و رها ساختن زندگی مشترک، زن و مردی را که با هم پیوسته بوده اند، به راه های گوناگون می کشاند ، هر چند امکان دارد، چنین زن و مردی، هریک خوشبختی خاصی یافته یا سعادت از دست رفته را در کنار همسری دیگر بیابند اما متأسفانه چنین امکانی اندک و تنها برای حدود
۱۰ درصد اتفاق می افتد.
جامعه ما نسبت به زنان مطلقه پیشداوری منفی دارد و قریب
۹۰ درصد زنان طلاق گرفته را نمی پذیرند. از طرفی دیگر مشکل وجود فرزندانی در خانواده های طلاق که ناچارند به زندگی در کنار یکی از والدین بسنده کنند و روزگار را زیر سایه ناپدری یا نامادری بگذرانند، مسأله دیگری است که بسیار قصه های غم انگیز آن را شنیده ایم. این مسایل و پیامدها یک ذهنیت تاریخی منفی نسبت به طلاق را شکل داده است. این واقعیت را هر فردی می تواند دریابد که سابقه طلاق در زندگی هر فردی به عنوان یک نقطه منفی و ضعف محسوب می شود.
ایجاد چنین نگرشی در سطح جامعه و تلقی منفی از «طلاق» و زنان و مردان مطلقه، از مهمترین عوامل بازدارنده طلاق است. البته اسلام به عنوان یک دین واقع گرا نمی تواند به دلیل خطرات ناشی از طلاق در هیچ شرایطی طلاق را نپذیرد، زیرا به هرحال در مواقعی اختلافات زن و مرد درون خانواده به نقطه انفجارآمیزی می رسد که اجبار به ادامه چنین وضعی، نه تنها به بهبود اوضاع نمی انجامد، بلکه به مصایب و فجایع دردناکی منجر می شود و سلامتی زن و شوهر یا فرزندان خانواده را در معرض مخاطره جدی قرار می دهد.با وجود این ، طلاق در شرع مقدس اسلام به عنوان مبغوض ترین عمل قابل پذیرش تلقی شده و در عرف جامعه ایرانی نیز فقط به عنوان آخرین راه حل قابل پذیرش است.
امروزه در کشورمان شاهد افزایش برخی از معضلات اجتماعی هستیم و طلاق از جمله معضلاتی است که افزایش آن شکل چشمگیر و خطرناکی به خود گرفته است. بر طبق آمارهای رسمی و غیررسمی و اظهاراتی که توسط مسئولین دادگاه خانواده ارائه شده از هر چهار یا پنج ازدواجی که صورت گرفته یک مورد آن متأسفانه به طلاق می انجامد و بر همین اساس کشور ما بعد از کشورهایی چون آمریکا، دانمارک و مصر چهارمین کشور پرطلاق دنیا محسوب می شود. حال به بررسی برخی از جنبه های این پدیده می پردازیم.
دو فرد با دنیایی از آمال و آرزو و اغلب با عشقی وافر در کنار هم قرار گرفته و پیوندی از روابط را با هم برقرار می کنند. پیوندی که امید می رود تا پایان زندگی دو نفر پایدار و استوار باقی بماند. پس چه می شود که تمام آرزوهای دو نفر از هم می گسلد و زندگی آنها قبل از موعد از هم فرو می پاشد. عوامل موجد در طلاق چیست؟ طلاق چه اثرات و عوارضی را بر زوجین طلاق گرفته و همچنین جامعه پیرامون آنها می گذارد؟ آیا آینده و آتیه ای بهتر در انتظار مطلقین خواهد بود؟ چه راهکارهایی برای کاهش این معضل وجود دارد؟ مقاله زیر تلاش دارد به برخی از این پرسشها پاسخ گوید،باهم می خوانیم:

عوامل طلاق :

▪ برخی از عوامل طلاق در جامعه ما به شرح ذیل می باشند: ۱- عوامل قانونی : از جمله عواملی که در حال حاضر به شدت طلاق ها را در جامعه ما متأثر می سازد وجود و تصویب برخی از قوانین مربوط به ازدواج و طلاق است. مثلاً قوانین مربوط به مهریه نه تنها نتوانسته مانع طلاق دادن زنان توسط مردها شود بلکه منجر به جنگ و جدال بسیاری بین زوجین شده است.
قانونی که مبنی بر حق حبس مرد برای عدم توانایی پرداخت مهریه توسط زن به تصویب رسیده و بر اساس ماده
۱۰۸۵ قانون مدنی که می گوید: زن می تواند تا مهریه به او تسلیم نشده از ایفای وظایفی که در مقابل شوهر دارد امتناع کند. در هنگام برخی از اختلافات زنان را تجهیز به سلاحی کرده که می توانند به وسیله آن مرد را تهدید کرده و مشکلاتی از قبیل این که وقتی که زن بخواهد اقدام به چنین شکایتی بکند مرد از هراس به حبس رفتن و یا بعد از به حبس رفتن بر دامنه مشاجرات بیافزاید و یا این که سریع تر اقدام به طلاق نماید، را ایجاد نموده است. در این راستا مهریه وسیله ای شده که زنان به خاطر این که از حالات احساسی و هیجانی بیشتری برخوردارند سریع تر تحریک شده و دست به اقداماتی که در کل به ضرر خود و همسرش و در نهایت زندگی مشترک آنان است، بزنند.
از سویی دیگر مهریه می تواند دستاویزی برای برخی زنان سوءاستفاده کننده باشد که اصولاً قصد زندگی مشترک ندارند و به خاطر دریافت مهریه اقدام به ازدواج می نمایند و بعد از مدتی با دلایل واهی سعی می کنند با دریافت تمامی مهریه یا قسمتی از آن با عاصی کردن مرد طلاق خود را بگیرند و این عمل خود را بارها می توانند تکرار کنند. به نظر می رسد برای برطرف کردن معایب قانونی مربوط به مهریه ازجمله حذف حق حبس زنان با توجه به بررسی های کارشناسانه دقیق تر باید اصلاحاتی صورت پذیرد تا کمترین عوارض را دربرداشته باشد. البته مسائل قانونی فقط به مسائل مطرح شده ختم نمی شود بلکه مسائل دیگری نیز وجود دارد که باید مورد بررسی و بازبینی قرار گیرند و بر اساس زمان حاضر تغییرات لازم در آنها انجام پذیرد.
۲- عوامل روانشناختی : عوامل روانشناختی دخیل در طلاق ابعاد گسترده ای را دربرمی گیرد که با بیان مختصر نمی توان به توصیف گستره آن پرداخت ولی از جمله مواردی که می توان به آنها اشاره کرد به شرح ذیل است:

عدم تفاهم و سازگاری روانی

در برخی از موارد طلاق، وقتی از زوجین درباره علل طلاق سؤال می شود راحت ترین و در دسترس ترین پاسخی که خواهند داد این است که می گویند ما با هم سازش یا تفاهم نداریم. وقتی سؤال دقیق تر می شود که منظور از تفاهم نداشتن چیست؟ در پاسخ بسیاری از آنها مشاهده می شود که دلیل یا جواب مستدلی برای آن ندارند.
از مفاهیمی مثل این که او مرا درک نمی کند، ما با هم هیچ شباهتی نداریم، او مرا دوست ندارد، به خانواده اش وابسته است(البته این سخن در بین خانم ها بسیار شایع است) و مسائلی از این قبیل که بسیارند مطرح می شود.
این شکایات و گله مندی ها گاهی دوطرفه است یعنی هر دو زوج متقابلاً از همدیگر شکایت می کنند ،ولی در خیلی مواقع نیز یک طرفه است یعنی یکی از زوجین عاشق و دوستدار همسر خود است و تمام و کمال حاضر به زندگی مشترک با طرف مقابل خود است ولی دیگری علی رغم ابراز احساسات همسرش، حالتی تنفرآمیز نسبت به او پیدا می کند. در این حالت است که تقریباً آن زندگی به نقطه پایان خود نزدیک شده و دیری نخواهد پایید که طلاق و متارکه زوجین نتیجه بلافصل آن خواهد شد.
پدیده ذکر شده به وفور در جلسات مشاوره زوجینی که با هم اختلاف دارند دیده می شود.
در چنین موقعیت هایی با توجه به پدیده رخ داده شده هر عملی، سخنی، شیوه ای به عنوان بهانه ای از طرف فرد بی علاقه در نظر گرفته می شود که این بهانه گیری ها پایانی نخواهد داشت. بهانه هایی چون تو مرا دوست نداری، تو مرا گردش نمی بری، تو یک آدم بی حالی هستی، تو طرفدار پدر و مادر یا خواهر و برادرانت هستی، تو به خاطر خانواده ات به من بی محلی می کنی و هزاران تو، تو... دیگر، که اگر هر کدام برآورده گردد دیگری سر برمی آورد و اینها می توانند پایانی بر زندگی مشترک با برچسب نداشتن تفاهم باشد.

حال باید بپرسیم چرا چنین اتفاقاتی رخ می دهد؟

چنین سؤالی قطعاً پاسخ های متعددی از منظرها و با توجه به افراد مختلف دارد. از جمله پاسخ هایی که می توان به آنها اشاره کرد عبارتند از:

الف- عدم تمایل یکی از طرفین به ازدواج و یا ازدواج اجباری

ازدواجی که به صورت اجباری و فقط به خواسته والدین یکی از زوجین و یا هر دو طرف باشد و تمایلی از سوی خود زوجین نباشد در اغلب موارد به شکست می انجامد و اگر نیانجامد قطعاً در بسیاری از موارد به تحمل می انجامد که چنین زندگی زناشویی مانند زندانی شدن با اعمال شاقه است، اگرچه به نظر برسد ظاهراً مشکلی وجود ندارد.
البته در مواردی نیز به ندرت چنین ازدواج هایی موفقیت آمیز است.

ب- ناپختگی و عدم بلوغ اجتماعی

برخی از ازدواج ها علی رغم این که به صورت خواسته و حتی با عشق و علاقه طرفین برای ازدواج همراه بوده ولی بعد از مدتی شاهد از هم پاشیدگی آنها هستیم.
در این نوع طلاق ها ما شاهد این خواهیم بود که دختر یا پسر و یا هر دوی آنها به نوعی هنوز به درجه ای از رشد اجتماعی و عقلانی نرسیده اند که بتوانند یک زندگی مشترک را اداره کنند، تشکیل یک زندگی مشترک مستلزم شناخت ها و پیش آگهی هایی است. دختر و پسری که با هم ازدواج می کنند باید خودشان را آماده پذیرش مسئولیتهایی کنند. خود را شریک زندگی و سازندگی آن بدانند، از طرف مقابل خود صرفاً بستانکار نباشند بلکه خود را بدهکار نیز بدانند. هر کدام از آنها باید خود را مسئول ساختن زندگی تلقی کنند نه این که یک زندگی ساخته شده را بخواهند. کسانی که قصد ازدواج دارند باید به این امر آگاهی داشته باشند که ازدواج پایان بخشیدن به تمام سختی ها و مشکلات نیست بلکه به نوعی درگیر شدن با مشکلات دیگری و شاید بیشتری است که اگر به دیده درست به آن نگریسته شود زیبایی زندگی در همین حل کردن مشکلات بیشتری است که اگر به شکلی آرمانی به آن نگریسته شود چیزی جز طلاق نتیجه اش نخواهد بود.
بعضی از خانم ها در جامعه ما متأسفانه ازدواج را مساوی با ورود به دنیایی که همه چیز آن زیبایی و راحتی است می دانند و در برخورد با اولین و کوچکترین مشکل ساختار روانی شان از هم گسسته می شود. رسیدن به یک پختگی و بلوغ اجتماعی در درجه اول به عهده والدین است و در درجه دوم ایجاد تغییر در نگرش خود افراد در شرف ازدواج به مسأله زندگی مشترک آنهاست.

ج- توقعات بی جا و چشم و هم چشمی

امروزه زرق و برق های بسیار زیاد و متنوع مانند سمی که بر اختلافات خانوادگی دامن زده گریبانگیر جامعه ما گشته و وضعیت بحرانی را در کانون خانواده به وجود آورده است. در اینجا بحث بر سر وجود چنین زرق و برقهایی نیست، بلکه بحث بر سر تأثیرات و برداشتهایی که از آنها می شود، است. در چنین وضعیت هایی زوجین غرق در چنین اوضاعی می شوند و خود و زندگیشان را فراموش می کنند. به طور خودآگاه یا ناخودآگاه با متأثر شدن از چنین وضعی و فکر نکردن درباره تداوم زندگیشان به دامن شدید اختلافات می افتند. کما اینکه در بسیاری از مواقع این صورتهای زیبا عامل خوشبختی در زندگی نیستند. این افراد با ندیدن جنبه های مثبت زندگی خود و دیدن جنبه های به ظاهر مثبت و یا به واقع مثبت دیگران دچار کشمکش های فراوان می شوند و وقتی زندگی خود را از دست می دهند تازه می فهمند که چه بر سرشان آمده است.
مقایسه زندگی ها با همدیگر، امروزه بلایی است که می تواند هر زندگی خوب و زیبا را از هم متلاشی کند. اگر زوجین گرفتار چنین حالتی شوند تحت هر شرایطی و امکاناتی هرگز به آرامش و رضایت نخواهند رسید. این وضعیت حالتی روانی را در افراد به وجود خواهد آورد که با به دست آوردن هر چیزی به موضوع دیگری فکر خواهند کرد که هرگز تمامی نخواهد داشت. پس باید خود و شرایط خودمان را بپذیریم و با تلاش و پذیرش خود گام به سوی آینده برداریم که در این صورت احساس خوشبختی خواهیم کرد.

د- ابتلا به اختلالات عاطفی و روانی

ابتلای یکی از زوجین و یا هر دو نفر آنها به اختلالات روانی می تواند موجب از هم پاشیدگی یک زندگی مشترک گردد. اختلالات روانی مورد بحث می تواند طیف گسترده ای از شدت و ضعف و همچنین مشهود و غیرمشهود را دربرگیرد. مثلاً ابتلا به افسردگی از حالت خفیف آن تا حالت شدید آن که به افسردگی اساسی معروف است می تواند موجب اختلال در روابط زناشویی گردد که این حالتی مشهود از اختلالات روانی است. ولی گاهی اختلالاتی مانند اختلالات شخصیت که به طور مشهود در مبتلایان آن دیده نمی شود از عوامل ناسازگاری و تنشهای زندگی زناشویی خواهد شد. ازجمله این اختلالات می توان از اختلال شخصیت هیستریونیک (نمایشی) و خود شیفته نام برد. به عنوان مثال در اختلال شخصیت هیستریونیک فرد مبتلا نیاز مفرط به توجه از سوی همسرش را دارد و در صورت کمترین بی توجهی آشفتگی زیادی بر وی مستولی خواهد شد. در این حالت فرد مقابلش به هر اندازه به او توجه نشان دهد او ارضا نشده و همیشه شاکی خواهد بود. این در حالی است که خودش در مقابل این همه توجه طلبی کمترین توجه را به همسرش می نماید ولی فکر می کند که بی نهایت این کار را انجام داده است. رفته رفته این موضوع موجب خستگی طرف مقابلش شده و بعد از مدتی به مشاجره و درنهایت تنفر زیاد از همدیگر و طلاق و متارکه می انجامد. ۳- عوامل اقتصادی : مسائل مالی و اقتصادی از دیگر عواملی است که می تواند منجر به متارکه زوجین شود. از مصادیق این عوامل می توان به فقر، بیکاری، بیماری و غیره اشاره کرد. از نظر بسیاری از مردم بد بودن وضعیت اقتصادی بزرگترین عامل طلاق تلقی می شود. در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که درست است عوامل اقتصادی نقش مهمی در امور زندگی مشترک دارد ولی خود این مسائل فی نفسه مهمترین عامل فروپاشی نمی باشد. در یک زندگی زناشویی زوجین اگر همدیگر را دوست داشته باشند و منطقی فکر کنند می توانند با داشتن حداقل امکانات زندگی با همدیگر سازگار بوده و زندگی کنند. کما اینکه در غیر این صورت با بالاترین امکانات مادی هم با یکدیگر به سر نخواهند برد.
پس قناعت و پذیرش موقعیتها و وضعیت طرفین بعد از ازدواج می تواند این عامل را خنثی کند که متأسفانه باید اذعان کرد در جامعه کنونی ما برخی از زوجین بدون نگاه به خود و فرد مقابلش توقعات آرمانی را برای زندگی زناشویی تصور می کنند که به عمل رساندن آن غیرممکن بوده و با گذشت مدتی از زندگی مشترک به راهی جز راه طلاق و متارکه نمی انجامد.
نکته دیگری که در این زمینه می توان عنوان کرد این است که به نظر می رسد علت طلاق در طبقات پائین اقتصادی اجتماعی (مخصوصاً در شهرهای بزرگ) مسائل اقتصادی (فقر و بیکاری) باشد ولی در طبقات بالاتر اجتماعی (تحصیلکرده ها) عدم تفاهم و سازش اخلاقی باشد.
۴- عوامل ارتباطی : عوامل ارتباطی مشتمل است بر ارتباط و رفت و آمد با خانواده همسر (والدین، برادر، خواهر و بستگان) و نگاه و نگرش متقابلی که این دو نسبت به هم دارند.
شاید بتوان گفت عوامل ارتباطی که ذکر شد در جامعه ما از بزرگترین مسائل اختلاف برانگیز در مسائل زناشویی و خانوادگی است.
جایی که خود زوجین چندان اختلافی با همدیگر ندارند و مسائل فرعی دیگر مثل ارتباط با خانواده های طرفین برانگیزاننده مشکلات عدیده ای می شود. در اینجا می توان به روابط بین مادرشوهر، عروس- خواهرشوهر، عروس- مادرزن داماد اشاره کرد که اغلب از دیدگاه خوبی نسبت به هم برخوردار نبوده و به نظر می رسد در فرهنگ ما از تاریخچه ای بس طولانی برخوردار است.
۵- سایر عوامل : عوامل دیگری چون اعتیاد، بیکاری، بیماری، ناباروری، مسائل جنسی، به میان آمدن پای فرد دیگری در زندگی یکی از زوجین، تغییرات و تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی، فاصله طبقاتی، رتبه های تحصیلی و... ازجمله دیگر علل طلاق و متارکه می باشند.
اعتیاد به عنوان بلای خانمان سوز می تواند هر زندگی را در کام خود فروکشد و نابودش کند. بیکاری زمینه ساز مشکلات اقتصادی و به دنبال آن تشویش های روانشناختی است. ناباروری هر کدام از زوجین و ناتوانی در بچه دار شدن از عوامل نگران کننده و ایجاد کننده طلاق است. مشکلات جنسی و عدم رضامندی هر کدام از زوجین از عوامل بسیار مهمی است که به علل فرهنگی در هاله ای از پنهان کاری قرار می گیرد.
در مشاوره های ازدواج این امر به وضوح به چشم می خورد که برخی از زوجین به مسائل جنسی که از ضروری ترین و مهمترین عوامل استواری زندگی زناشویی است توجهی نمی کنند یا بی توجه هستند. اغلب خانم ها ارضای جنسی را فقط مختص آقایان می دانند و از رضایت خودشان در این زمینه غافل می مانند که بعدها منجر به اختلافاتی می شود که هیچکدام از آنها نمی دانند که علت در چیست و منشأ این اختلافات با بهانه های دیگری ظهور می کنند. عدم آموزش و عدم آگاهی از برقراری روابط جنسی به شکل صحیح، مقاومت یا عدم مراجعه به پزشک، برای مسائل مربوط به این روابط و... از موارد مشکل ساز در این زمینه می باشند.
در آخر باید به این نکته توجه کرد که تغییرات فرهنگی و اجتماعی که در جامعه ما در حال گذر است منجر به تغییر و تحولات گسترده در ابعاد و سطوح مختلف اجتماعی شده که کانون خانواده و زندگی زناشویی ازجمله مواردی است که به شدت تحت تأثیر این تغییر و تحولات قرار گرفته است. در این راستا، این وظیفه نهادهای دولتی و غیردولتی است که موضوع را از جهات مختلف موردتوجه و بررسی قرار داده و با ریشه یابی و شناسایی دلایل و عوامل آن راهکارهای لازم را بیابند. چرا که فروپاشی خانواده علاوه بر اینکه صدمات روانی و عاطفی به افراد مبتلا به آن می زند، اثرات مخربی را بر پیکره جامعه و ایجاد معضلات، مشکلات و بزهکاری های فراوان در جامعه وارد خواهد کرد .امروزه اعتیاد مهمترین عامل طلاق در خانواده هاست